دنیای سفید

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ مهر ۹۹، ۱۵:۴۲ - فاطمه میرزایی
    Yeeeep :)

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد- رمان سلاخ خانه شماره پنج- کورت ونه گات جونیر» ثبت شده است

رقص اجباری با مرگ

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ


«رقص اجباری با مرگ»
تحلیلی کوتاه بر رمان سلاخ خانه ی شماره ی پنج نوشته ی کورت ونه گات جونی


اگر روزی در بین قفسه های یک کتابخانه در حال قدم زدن بودی و چشمت به یک کتاب افتاد به نام "سلاخ خانه ی شماره ی پنج" کمی صبر کن. کتاب را بیرون بیاور. شاید در اولین نگاه احساس کنی با رمانی رو به رو هستی که درون مایه ی اصلی آن وحشت و یا موضوعی خشونت بار است.
تصورت تا حدی درست و تا حدی نادرست است. قبل از هر چیز باید بگویم کتابی که توی دست های توست در اصل یک رمان طنزگونه است.
پس اگر به دنبال ادبیات پست مدرن هستی بدان ارزش خواندنش را دارد. این رمان درباره ی جنگ جهانی دوم و بمباران شهر درسدن است اما نه اینکه قرار است در تمام این رمان جریان های خشونت بار و دلخراش جنگی را دنبال کنی.
کورت ونه گات در این کتاب با بیانی ظنز امیز و طعنه آلود رمانی ضد جنگ نوشته است.
حالا اگر نام این کتاب جنگ صلیبی کودکان بود تصوری چند پهلو در ذهن به وجود می اورد.
اشاره به واقعیتی تاریخی درباره ی فروختن کودکان بزهکار اورپایی
نوعی پارادوکس طنز آمیز در این ترکیب جنگ و کودک
اشاره به موضوع اصلی داستان یعنی جنگ
نام دیگر این کتاب همام طور که در صفحه ی اول داستان آمده جنگ صلیبی کودکان است.
کورت ونه گات جونیر در سال 1922 به دنیا امد و در سال 1943 به خدمت نظام رفت و در همان سال اسیر نازی ها شد و در سلاخ خانه ی شماره ی پنج که محل نگهداری گوشت بود دوران اسارتش را گذراند.
در همان سال های اسارتش شهر درسدن نوسط امریکایی ها بمباران شد و حدود 134000نفر جان خود را از دست دادند.
ونه گات جزو زندانیانی بود که از این حادثه جان سالم به در برد و پس از آن موظف به بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار شد که ان را در رمان سلاخ خانه ی شماره ی پنج اینگونه توصیف کرده است.
"یک سرباز آلمانی با چراغ قوه به درون تاریکی رفت. رفتنش خیلی طول کشید. بلاخره سر و کله اش پیدا شد و به یکی از مافوق های خودش که کنار سوراخ ایستاده بود گفت که آن پایین دهها جسد وجود دارد. همه ی جسد  ها روی نیمکت نشسته بودند. کوچکترین علامتی بر بدنشان نبود.بله رسم روزگار چنین است.
مافوق گفت باید یک نردبان بیاورند و اجساد را بیرون بکشند و بدین ترتیب بهره برداری از نخستین معدن جسد آغاز شد. طولی نکشید که صد ها معدن جسد شروع به کار کرد. در آغاز بوی بد نمی دادند. شبیه موزه های مجسمه های مومی بودند. اما بعد اجساد از هم متلاشی و ذوب شدند. بله رسم روزگار چنین است. وقتی به مائوربی که با بیلی کار می کرد دستور دادند به داخل تعفن برود از زور استفراغ مرد. در حال استفراغ کردن استفراغ کردن استفراغ کردن خود را پاره کرد. بله رسم روزگار چنین است...
از این رو روش تازه ی ابداع کردند اجساد را دیگر بالا نمی آوردند اجساد را با همان حال با شعله افکن می سوزاندند و جایی بهار شد و معدن اجساد را بستند."
او توانسته است به وسیله ی ظنز لایه های درونی و دردناک جنگ را بیان کند و در واقع باید گفت سلاخ خانه ی شماره ی پنج بیانیه ای است طنز آمیز علیه امریکا مثلا همین حمله ی نظامی امریکا به شهر بی دفاع درسدن.
او از سبک گروتسک در این رمان استفاده کرده است و همین طور در این اثر با تلفیق واقعیت و خیال فضایی دلپذیر و بسیار گیرا  برای خوانندگان خود فراهم کرده است.
از جمله ویژگی های این رمان یکی عدم شخصیت پردازی است. یعنی نویسنده کمتر به درونیات و ذهنیات شخصیت وارد می شود و آن را شرح می دهد.
دوم حضور نویسنده در داستان است که البته این ویژگی یکی از مشخصه های داستان پست مدرن نیز محسوب می شود.
همان طور که در ابتدای رمان می گوید:" آنچه برای بیلی پیل گریم شخصیت این رمان اتفاق افتاد برای نویسنده نیز اتفاق افتاده."
او به شیوه ی خودش در این رمان دیدگاه های فلسفی و فکری خودش را نیز بیان کرده است. مثلا او با پرداختن به مساله ی مرگ به شکلی اختیار انسان را زیر سوال می برد و به این وسیله می گوید ناگزیر بودن یک واقعیت برای هر انسان به عنوان مرگ نشان دهنده ی جبری بودن زندگی است.
و به شکلی اگر باور داشته باشیم که زندگی یک اتفاق است پس مرگ نیز یک واقعیت است. و برهمین اساس نام دیگر این کتاب را رقص اجباری با مرگ گذاشته است.
ونه گات جمله ی "بله رسم روزگار چنین است" را پس از مرگ هر انسان می آورد و به شکلی تکرار آن حالت ظنز گونه ی اثر را تشدید کرده است. مخصوصا در جایی که برای از بین رفتن حشرات و شپش هم این جمله را به کار می برد. در جایی که اسیران را با مواد بهداشتی ضد عفونی می کنند.
"یک دست نامرئی شیر اصلی را باز کرد. از دوشها باران سوزنده ای با فشار بیرون زد. این شعله افکنی بود که کسی را گرم نمی کرد. آب شرق شرق به بدن بیلی می خورد و پوست او را متشنج می کرد و به رقص در می آورد.
اما قدرت ـب کردن آن یخی که در مغز و استخوان بیلی بود را نداشت.لباس های آمریکایی ها را هم  زمان از میان گاز سمی عبور می دادند. میکروب ها، کک ها و شپش های تن میلیون ها میلیون می مردند. بله رسم روزگار چنین است."
می توان گفت او با تکرار این جمله مرگ را هم سخره گرفته است و هم اینکه خارج از اختیار بودن و جبری بودن آن را مدام گوشزد می کند.
و هم چنین در جایی از رمان که از قول ترالفامادوری ها (آدم فضایی ها) می نویسد: " ترالفامادوری گفت: اگر وقت زیادی صرف مطالعه ی زمین نکرده بودم هرگز نمی فهمیدم اختیار یعنی چه. من سی و یک سیاره ی مسکونی جهان را دیده ام و گذارش های صد سیاره ی مشابه را هم مطالعه کرده ام. تنها در زمین سخن از اختیار است."
و در پایان شیوه ی نگارش این اثر به انسان توانایی بینشی چند جانبه را می دهد تا بتواند از چند زاویه ی متفاوت به جنگ، زمان، انسان و تاریخ نگاه کند.
در آغاز رمان نویسنده خواننده ی خود را اینچنین به خواندن دعوت می کند.
"سلاخ خانه ی شماره ی پنج
یا جنگ صلیبی کودکان، رقص اجباری با مرگ
کورت ونه گات جونیر امریکایی است. چهارمین نسل از یک مهاجر آلمانی در کیپ کاد، خوش و خرم زندگی می کند. در جنگ جهانی دوم دیده بان پیاده نظام ارتش آمریکا بود و از صحنه ی نبرد خارج شد و در بند اسارت سال ها قبل در آلمان شاهد بمباران درسدن با بمبهای آتش زا بود.
جان سالم به در برد تا داستان آن را بازگوید. با یک سبک تلگرافی و شیزوفرنیک، همان سبک داستان های سیاره ی ترالفامادور که بشقاب پرنده های آن صلح به ارمغان می آورند.
                                                                                                 با تشکر
                                                                                               سعیده سعیدی



  • سعیده سعیدی