انتظار یعنی ثانیه هایی که دارد جنازه اش بر اتخوانش می پوسد.
من عادت کرده ام که پیراهنم از طعم لزج رفتن ها خالی نشود
تنها آسمان است که ترسی از زنده به گور شدن ندارد
بی اصالت، چراغ نفتی روی طاغچه است
که از نفت
خاطره ای در ذهن نیاکانش حتی نیست...