دنیای سفید

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ مهر ۹۹، ۱۵:۴۲ - فاطمه میرزایی
    Yeeeep :)

پیرمرد محله ما

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۶ ب.ظ

ادمی که تمام دلخوشیش میشود بیشتر خواندن و بیشتر دانستن و می خواهد زنده بماند فقط به خاطر جواب دادن به هزار سوال توی ذهنش، یا یک تارک دنیاست که به این نتیجه رسیده جهان چیزی برای بخشیدن به اون ندارد. یا اینکه یه ادم بی غم و پر از خیالات خوش که تصور می کند جهان او را رها می کند تا بداند و بفهمد و سوال جواب بدهد.

من نه ان تارک دنیام نه این احمق سر خوش.

یاد پیرمردی افتادم که توی بچه گی هایم به هر بهانه ای از خونه بیرون می رفتم می دیدمش. پیرمرد خمیده ای که تند راه می رفت و نگاهش به گوشه گوشه های کوچه بود. همه می دانستیم دارد دنبال چی می گردد. پیرمرد سال های سال بود که دنبال یک نامه می گشت. یک نامه از نامزدش که قبل از مرگش توی بمب باران های کردستان برایش فرستاده بود.

پیرمرد میگفت روز قبلش با دعوا از هم جدا شده بودند و مرد با قهر برگشته بود شهرش. فردای ان روز نامه ای از نامزدش دریافت کرد. نامه را نخوانده چپانده بود توی جیبش تا برود از سر کوچه یک بسته سیگار فروردین بخرد و بعد گوشه ای توی سایه بنشیند سیگار دود کند و نامه را بخواند.

اما توی همان کوچه نامه را گم کرده بود تقریبا حالا 30 سالی بود که دنبالش می گشت. چند روز بعد از گم شدن نامه خبر مرگ زن را اوردند. تمام عمر او فقط می خواست بداند چکاوک توی نامه با او خداحافظی کرده بود یا نامه ی اشتی نوشته بود.

پیر مرد محله ما زندگی کردن را جز به قیمت گشتن به دنبال گمشده اش تحمل نمی کرد.

مامان میگفت: گشتن دنبال چیزی که نیست ادمو دیوونه می کنه.

منم امروز مثل پیرمرد محله مان مدام در جستجو ام. و گرنه جهان پیشکش هر انکس که با خوی وحشی ان می سازد.

من فقط به دنبال یک جوابم. جوابی که هنوز سوالش را پیدا نکرده ام.

(سین)

  • سعیده سعیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی