نگاهی به رمان طبل حلبی

خلاصه رمان :

اسکار پسری است که پس از به دنیا امدنش مادرش می گوید: در سن سه سالگی برایش یک طبل حلبی می خرد. اسکار به سن سه سالگی که می رسد تصمیم می گیرد بزرگ تر نشود و تا اخر عمرش 123سانتی می ماند.

او در تمام مدت زندگی اش در تردید است که پدر واقعی او کیست؟ مردی که با او زندگی می کند و یا مردی که مادرش اوقات زیادی را با او می گذراند.

پس از مرگ مادر و دو پدر احتمالی اش اسکار احساس گناه می کند و تصمیم می گیرد رشد کند و شروع رشد او اسکار را به یک گوژ پشت تبدیل می کند.

او پس از مدتی به وسیله ی طبل نوازی به شهرت می رسد. بعد از مدتی از شهرت خسته می شود و طی ماجرایی خودش باعث دستگیری خودش می شود و در یک اسایشگاه روانی زندانی.

او داستان زندگی اش را درون این اسایشگاه روایت می کند. هم چنین داستان چون در جریان جنگ جهانی دوم روایت می شود خوانش سیاسی و جامعه شناختی نیز دارد. اما من بیشتر به تحلیل روان کاوانه ان می پردازم.

این رمان از صحنه های جنگ فاصله گرفته و به انسان هایی پرداخته که در جریان جنگ هضم شده اند.

عدم رشد اسکار عدم رشد انسان در زیر سلطه ی نازی های ان زمان است. اسکار نماد انسان زمان جنگ است و انزوای او نشان دهنده ی وضعیت مردم المان پس از جنگ.

ماتزرات یک نازیسم است. اسکار که نمادی از مردم ان جامعه است هرگز او را به عنوان پدر واقعی اش نمی پذیرد.

طبل که همیشه صدایش شکننده است نمادی از بیان هنر در جامعه ای خفقان اور است که تنها صدای برنده ی جامعه است.

دامن های مادربزرگ می تواند اشاره ای باشد به ارامش فرویدی جنین در رحم و یا ارامش بیرون از جامعه جنگ زده. و یا نمادی از زمین و چهار فصل...

در تحلیل فرویدی طبل به عنوان نوعی فرورفتگی می تواند نماد زنانگی باشد چیزی که عامل عقب ماندگی اسکار می شود و به ان وایسته است یا در قالب مادر یا شریک جنسی و هم چنین می تواند عامل رشد او نیز باشد.

اسکار خودش را عامل مرگ یان و ماتزرات می داند که می تواند بیان گر عقده ی اودیپ باشد.

از نظر روان شناسی علت ایجاد روابط جنسی متعدد با زنان در اسکار به علت نوعی فرایند واپس زنی است. زیرا همیشه دیگران به علت عدم رشد جسمانی رشد عقلانی او را جدی نگرفته اند. به عبارتی در بسیاری از موارد اسکار سرکوب می شود و به همین دلیل ایجاد روابط فقط بر اساس میل جنسی است بدون در نظر گرفتن عواطف و احساسات.

تحلیل شخصیت:

(AD- EGO-SUPER EGO)(نهاد- خود- فراخود)

افراد در این رمان در دسته بندی AD قرار می گیرند. یعنی تنها نهاد و غریزه شان تعیین کننده رفتار ان هاست افرادی که در قید و بند نیستند.

کهن الگو ها:

مادر در این رمان به دو شکل بیان می شود 1- مادر نیک: مادر بزرگ نماد زمین و باروری. و چهار دامن او می توانداینجا چهار فصل تعبیر شود.

2- مادر بد: مادر اسکار (اگنس) نمادی از شهوانیت

ببرا: کسی که اسکار او را به عنوان پدر می پذیرد. نمادی از خردمندی است.

اسکار نماد قهرمان است چون مراحل عرفانی (جدایی، بازگشت، تغیییر) را پشت سر می گذارد.