گل من
گل من
نشسته ام رو به روی یک شاخه گل قرمز. شاخ گلی که هدیه توست. شاخه گلی که مغرور ایستاده و دارد می جنگد با زوالش.
هدیه تو نمادی از خود توست. تنها گلی در جهان که برای من تک و تنها مفهوم عشق است.
یاد شازده کوچولو و گلش افتادم. با این تفاوت که شازده کوچولو گلش را ترک کرد و به سیاره هایی دیگر سفر کرد تا بفهمد غیر از گل خودش روی سیاره زمین میلیون ها گل سرخ درست شبیه به گل او وجود دارند. همه شان مغرور و آسیب پذیر و همه شان قابلیت این را دارند تا شازده کوچولویی را عاشق کنند.
اما گل من! من هرگز به سیاره هایی دیگر سفر نخواهم کرد. اطرافم را خوب دیده ام به جز گل هایی که پژمرده بودن را از همان آغاز پذیرفته بودند و یا به جز بوته های خاری که فقط بلدند دست های از همه جا بی خبران را زخمی کنند یا گل های آپارتمانی توی سری خورده ای که توانی برای رایجه پراکنی دارند، زیبایی ندیدم.
جهان بی گل من جهان اخمو و عبوسی بود که مجبورم میکرد خاک را بپذیرم. اما اگر خاگ را می پذیرفتم دلم میخواست مثل بذری باشم و دفن شوم تا روزی خودم گلی باشم عاشق پیشه.
جهان بی گل، جهان بی تو، جهان بی عشق پذیرفتنی نبود. جهان عبوس چیزی نبود که بشود به مرور به آن عادت کرد.
تا اینکه روزی از روزها معجره ای رخ داد. مثل همیشه که تنها و منتظر بودم. بویی مشامم را پر کرد .
گل من! تو همان معجزه ای که دست هایت، که چشم هایت، که خال کوچک روی گردنت، که دانه دانه موهای سفیدت، که ارامش پشت پلک هایت هدیه خداست.
من همان شازده کوچولوام که سرم را بالا میگیرم و میگویم: (اگر کرورها کرور سیاره در جهان باشد و روی هر کدام کرور ها کرور گل. گل من باز هم تنها ترین معشوقه من است. )
گل من تو تنها معجزه ای هستی که جهان خسته و رنجورم در دستان تو درمان می شود.
- ۰۳/۰۸/۰۹